
هنر نویسندگی در خانواده گلی ارثی است
برهان باختری| گلیها چهار نفرند. سه نویسنده و آرمیتای ششساله که نقاشی میکشد و خیال دارد در سالهای آتی مجسمهساز شود. پدر خانواده (محمد) آموزش و پرورشی است و علاوه بر آن ۱۹ عنوان کتاب نوشته است. مادر خانواده، بانویی خانهدار و دخترِ نوعروس خانواده (ملیکا) هر دو نویسنده هستند. ملیکار گلی، همه آثارش را وقف کودکان بیسرپرست کرده است. دختر خانواده همچنین عنوان خردسالترین واقف کتاب جهان را (از سازمان اوقاف) در کارنامه دارد.
گفتگوی اول: پدر خانواده
شما دبیر مدارس مشهد هستید و البته بعد از آن وارد حوزه نویسندگی شدید. ماجرا از کجا شروع شد؟
سال ۸۴ دورهای آموزشی برای معلمان به همت استادان ترابی و ساعی برگزار شد. این دوره با محتوای ارتقای سطح نویسندگی برگزار شده بود و هدفش شناسایی و پرورش معلمان نویسنده بود. دوره آموزشی چند ماه طول کشید و ناگهان برچیده شد.
به هرحال بذر خوبی را در فضای نویسندگی برای معلمان کاشت و تعدادی از همکاران آموزش و پرورشی کار را دنبال کردند. پیش از آن هم مینوشتم و در رقابتهای استانی و کشوری شرکت میکردم، اما پس از این دوره که مقارن با سیسالگی من بود به صورت جدی و حرفهای، داستان نوشتن را دنبال کردم. پشت سر هم از آن سال، نوشتم و در جشنوارههای مختلف شرکت کردم و جایزهها را درو کردم و شهرهای ایران را با جشنوارههای مختلف میدیدم.
چه سالی و با چه بینشی وارد آموزش و پرورش شدید؟
من سال ۶۸ یعنی از سیزده سالگی وارد آموزش و پرورش شدم. آن زمان پس از پایان دوره راهنمایی، علاقهمندان میتوانستند وارد دوره دانشسرا شده و بعد از تکمیل تحصیلات وارد کار معلمی شوند. اتفاقا طرح و شیوه خوبی بود.
در عمل، معلمهایی که از دانشسرا وارد فضای تعلیم و تربیت میشدند، مهربانتر از سایر معلمهایی بودند که از دانشگاه وارد این جرگه میشدند. به تجربه میگویم اگر وزارت آموزش و پرورش بخواهد نتیجه مثبتی در آتیه این کشور داشته باشد باید برای نیروی آموزشی سرمایهگذاری بیشتری بکند.
دبیر نمونه استان خراسان رضوی در سالهای ۸۹-۸۸ و دبیر نمونه منطقه تبادکان مشهد در سالهای ۸۷-۸۶ بودم و دبیر اعزام به خارج فرهنگیان در سالهای ۹۲- ۹۱ و ۹۳-۹۲ و الان ۲۸ سال سابقه کار در آموزش و پرورش دارم.
عناوین برترینهایی که نوشتید و جشنوارههایی که شرکت کردید را بفرمایید.
۱۹ عنوان کتاب دارم. شاید کتاب «بهترین داستانهای کوتاه» ام برای مخاطب بزرگسال آشنا باشد و کتاب «شما غار بیچاره من را ندیدهاید؟» در سال ۹۰ جزو ۲۰ کار برتر سال شد. از دیگر کتابهایم میتوانم به «چگونه ملیکا نویسندهای موفّق شد (آموزش داستان نویسی ساده)»، «نقاشی حسنی»، «امان از دست کوپیدو»، «جناب ملوسخان»، «فقط نازی باش»، «نازی و مداد جادویی»، «نازی کوچولو و مرغ پاکوتاه»، «نازی کوچولو و عینک جادویی»، «نازی کوچولو و پدر بزرگ»، «نازی کوچولو و خرگوش سفید»، «نازی و حمام»، «نازی و تولد مادر»، «نازی کوچولو و آقای ماه (دو کتاب در یک مجلد)»، «من و خورشید خانم»، «درخت من» و «حاجی فیروز» اشاره کنم.
در ۲۵ جشنواره شرکت کردم و پنج رتبه اولی و پنج رتبه دومی کسب کردهام. در جشنوارههایی اعم از رواق تبریز، جشنواره امام رضا (ع)، زندگی پاک، تند و شیرین کاشان و... هم تقدیر شدم.
نقش تحصیلات آکادمیک برای نویسنده شدن را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه در ایران با توجه به تجربه دههها آموزش در مقطع متوسطه و عالی به این نتیجه رسیدیم که تحصیلات آکادمیک ربطی به نویسنده شدن ندارد! شاید دانشگاههای ما در بهترین حالت کارشناس ادبی تولید کنند، اما نویسند خلاق و تولیدکننده ادبی کار دیگری است.
شاید دانشگاههای ما در بهترین حالت کارشناس ادبی تولید کنند، اما نویسند خلاق و تولیدکننده ادبی کار دیگری است
جمع کردن بین معلمی و نویسندگی تا چه اندازه شدنی است؟
به نظرم معلم ادبی در آموزش و پرورش یا باید منتقد ادبی باشد یا نویسنده. خارج از این دو محور جواب نمیدهد! معلم باید ادبیات روز و کهن را بشناسد و اگر خوب بشناسد بعید است که نتواند تولید ادبی داشته باشد. اتفاقا بچهها در کلاسهای درس هم از نوشتن استقبال میکنند.
در کلاسهای انشاء مدارس، بعد از اینکه خودم نویسنده شدم، به طرز خارقالعادهای شاهد هستم که شاگردانم هم در جشنوارههای ادبی دانشآموزی کشوری مقام کسب میکنند. بخواهیم و نخواهیم معلم نویسنده در خلاقیت دانشآموزان موثر است.
برای نویسنده شدن باید از کجا شروع کرد؟
مهمترین اصل برای نویسنده شدن این است که میگوید: تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که، چون باید رفت. این راه هم در ابتدا با مطاله آغاز میشود. یعنی باید بخواهیم و انگیزهای داشتیم باشیم که برای آن به سمت نویسندگی برویم.
با این انگیزه میخوانیم، فکر میکنیم، تجربه میکنیم و نویسنده میشویم. همچنین مهم است که برای نوشتن وقت گذاشت. معمولا نویسنده حتی اگر شده یکی دو جمله بنویسد، اما خود را موظف میداند روزی هشت ساعت در گوشهای بنشینند و به مساله نوشتن تمرکز کنند.
عادت نویسندگی را باید نگاه داشت. ما با مشخصات جهانی چندتایی نویسندهی حرفهای داریم. از این دست میتوان به آقای محمود دولتآبادی اشاره کرد. در بخش کودک و نوجوان میتوان از زنده یاد استاد مهدی آذریزدی نام برد. سهم او در اخلاقی کردن نسلهای متعدد کاملا واضح است.
با این حال این افراد مانند نویسندگان خارجی در آرامش فکری و معیشتی نیستند. سالینجر (نویسنده معروف امریکایی) حتی برای داستانهای معمولیاش دستمزدهای خوب میگرفت. اما در ایران حتی نویسندگان حرفهای هم نمیتوانند فقط به مدد نویسندگی زندگی بیدغدغهای داشته باشند.
این سالها فروش کتاب چندان وضعیت خوبی ندارد. عدهای میگویند به خاطر فضای مجازی است. نظر شما چیست؟
این طور که در جامعه مطرح میکنند نیست. فضای مجازی رقیب کتاب و کتابخوانی نیست. اگر میزان فروش کتاب پایین است ربطی به این مقوله ندارد. مگر فضای مجازی فقط در ایران وجود دارد؟ من به کشورهای دیگر سفر داشته و وضعیت کتابخوانی را در آنجا دیدهام. اینترنت آنها حتی از ما ارزانتر و پرسرعتتر است، اما جای مطالعه را، و به تبع آن فروش کتاب را نگرفته است.
من مدتی در مسکو به عنوان معلم زندگی کردهام. آنجا دیدم که در قطار و مترو آدمها معمولا یک کار مشابه انجام میدهند و آن مطالعه کتاب است و بس. حتی در پارکهایشان، بخشهایی را برای مطالعه جانمایی کردهاند.
برای دورهای در مسکو معلم بودید. چه خاطرهای دارید؟
مسکو شهری ۱۵ میلیونی است و ۲۶۵ میلیون کتاب داشت. مردم آنجا از افکار لنین گذشتهاند، اما با استفاده از جنازه مومیایی شدهی او جمعیت بزرگی از توریستهای جهان را به کشور خودشان جذب میکنند. در موزهای دیگر همه شخصیتهای کتاب جنگ و صلحِ تولستوی را ساخته بودند و نمایش میدادند و برای خودشان بازده فرهنگی و مالی درست میکردند.
چرا ما چنین نمایشگاهها و موزههایی نداریم؟ قرار بود محل زندگی چخوف (نویسنده روسی) را بازدید کنیم، بلیط اتوبوس گرفتیم و بعد از دو ساعت ما را به خانهای بردند و گفتند اینجا خانه خواهر چخوف بوده و او چند سالی در این مکان زندگی کرده است. فردایش ما را به مکانی دیگر بردند و گفتند اینجا هم چخوف دو سال زندگی میکرده، همین طور چندین جا رفتیم و بلیط خریدیم.
با خودم گفتم اینها از یک چخوف برای کشورشان چه قدر آبرو و ارز تامین میکنند. به گمان من، نویسندگان چاههای نفت تمامنشدنی برای کشورمان هستند و با تکریم یکی از آنها، دهها نویسنده دیگر هم ظهور خواهند کرد. چند وقت قبل در ایران به ازای هر ۷۵ نفر یک کتاب چاپ میشد!
باید نگاه مردم تغییر کنند و باور کنند مطالعه زندگی را تغییر میدهد. اینکه نشریات، آمار دقیقی از تیراژشان را اعلام نمیکنند نشان از اوج بحران است. در بخش کتاب شنیدم حتی ناشرانی کتاب را با تیراژ ۲۰ جلدی چاپ میکنند تا نویسنده بتواند در روزمهاش چند عنوان کتاب داشته باشد.
نویسندگان چاههای نفت تمامنشدنی برای کشورمان هستند و با تکریم آنها، دهها نویسنده دیگر هم ظهور خواهند کرد
تاثیر نویسندگی در حفظ باورها و فرهنگ عمومی چیست؟
اگر از هر بچهای که تلویزیون نگاه میکند بخواهید ۱۰ شخصیت کارتونی را بگوید هر ۱۰ شخصیت خارجی هستند. از تام جری گرفته تا سیندرلا و بَتمن همه خارجی هستند. باید دقت کرد شخصیتهای فیلم و کارتون از فیلمنامه میآید. فیلمنامه هم از متنهای دیگری مثل کتابهای داستان تاثیر میگیرند. کتاب داستانی هم که بی نویسنده نمیشود. اگر به نویسندگی بها ندهیم، صداوسیما چگونه میتواند برنامهای با محتوای بومی و ملی و باارزش تولید کند؟
چاپ ۱۹ عنوان کتابی که نویسندگیاش را برعهده داشتید، برایتان فایدهی مالی هم داشته است؟
نه متاسفانه! نه برای من، بلکه برای نویسندگان دیگر داخل ایران هم به همین شکل است. هر چیزی را که بخواهید از بازار تهیه کنید باید هزینهاش را بدهید، از میوه تا تلویزیون باید به فروشنده بهایی را پرداخت تا کالای مورد نظر را دریافت کرد جز نویسندگی. امروزه با نویسندگان زیادی مواجه هستیم که مینویسند و کتابهایشان هم منتشر میشود، اما چیزی دریافت نمیکنند.
واضح است جایی از کار خراب است. به هرحال یا کالای تولیدی (محتوای کتاب) معیوب است و یا نگاه عمومی مردم. اگر قبول کنیم که محتوای عموم کتابهای چاپ اولی مقبول نیست در مورد دیوان مثنوی چه میتوان گفت؟ مثنوی در خارج از کشور بیشتر از ایران فروش میرود.
به نظرتان مهمترین بزنگاه وضعیت نابسامان مطالعه کجاست؟
مردم درگیر حواشی شدهاند. جای کارهای ارزشمند و کارهای حاشیهای عوض شده است. شما ببینید دغدغه مردم که نمود خوبی هم در شبکههای مجازی پیدا میکند چیست؟ آیا اینکه شعر نو ارجحیت دارد یا شعر کلاسیک و یا سبک گلشیری بهتر است یا دولتآبادی؟ خیر، عموم مردم به موضوعات کم اهمیت میپردازند.
برای نویسنده شدن دخترتان چه تدبیری داشتید؟
بچهها همان کاری را میکنند که پدر و مادرشان انجام میدهند. راستش من کار خاصی نکردم. فقط خودم نویسنده بودم. به هرحال فرزند کبوتر، کبوتر میشود.
آیا کتاب تازهای در دست انتشار دارید؟
بله، همزمان با سالروز بزرگداشت ادبیات کودک و نوجوان دو کتاب از خودم منتشر میشود و دخترم ملیکا نیز مجموعه پنج جلدی از رمانهای «فکرهای بکر خنگالو» را منتشر میکند.
در آخر اگر نکتهای دارید بفرمایید؟
فرهیختگان ما در هر رشتهای مشغول هستند به خلاقیت و تولید محتوا بپردازند و به دنبال میز ریاست نباشند. باور کنند ایدههای آنهاست که شهر را میسازد، نه رییس این دوره یا آن دوره شهرداری یا هر نهاد دیگر.
گفتگوی دوم: دختر خانواده
لطفا خودتان را معرفی کنید.
ملیکا گلی هستم. خردسالترین واقف کتاب جهان که این عنوان توسط اداره اوقاف ثبت رسمی شده است. من حقالتالیف و تمام عواید و جوایزی که تا به آن زمان (در ۱۱ سالگی) گرفتم را وقف کودکان بی سرپرست کردهام. تالیف و چاپ ۲۳ عنوان کتاب کودک را در کارنامه دارم.
موسسه رکوردهای ملی ایران نیز پس از مطرح شدن این ماجرا به تحقیق پرداخت و اعلام کرد که نه در ایران و نه در هیچ کشوری، نویسندهای به سن و سال من نبوده که این حجم از تالیف و وقف را داشته باشد.
مخاطبان کتابهای شما چه گروههای سنی هستند؟
کتابهای من رده سنی کودک و نوجوان را شامل میشود. به نظرم مجموعه کتاب «من خنگالو» که مجموعهای پنج جلدی است و پنج جلد بعدی آن هم آماده چاپ است میتواند مخاطبان را از سنین سه سال به بالا جذب کند.
چرا کتابهایتان را وقف کردید؟
وقف کردن مانند باز کردن حساب بانکی است. زمانی میرسد که این حساب بانکی به سوددهی میرسد. من وقف کردم تا سودش را در آن دنیا دریافت کنم.
چه تیراژ کتابی از مجموعه کتابهای شما چاپ شده است؟
۱۰۰ هزار نسخه تا به حال از من فروش رفته است. متاسفانه تیراژ کتاب در ایران پایین است و نهایتا در خوشبینانهترین حالت، نویسنده کتابی پنج هزار جلد چاپ میکند، اما در کشورهای توسعه یافته آمار چاپ کتاب دهها برابر وضعیت فعلی ما است.
همیشه با خودم میگویم چرا کلیپ سوتی بازیگرها و موارد مشابه به صورت میلیونی در فضای مجازی دیده میشود، اما کتابهایی که محتوای سازنده دارد یا چاپ نمیشود و یا اگر میشود روی دست ناشر و کتابفروش میماند و خاک میخورد و دست به دست نمیشود.
ایدههایتان را برای کتاب کودک از کجا میآورید؟
من خیلی مطالعه میکنم. تمرکز به جزییات هم کمکم میکند. کافی است به کوچکترین اجزا فکر کنم و تمرکز کنم. میتوانم حتی درباره چنگال قصهای کودکانه بنویسم.
شاید بعضی فکر کنند که کتاب کودک مقوله مهمی نیست، بلکه نوشتن کتابهای اجتماعی و فلسفی مهم و قابل توجه است، نظر شما چیست؟
اگر سطح فرهنگ کشوری بالا باشد، فردی ۳۰ ساله به بالا مخاطب کتابهای سنگین فلسفی و اجتماعی است. برخلاف کتاب بزرگسالان، کتاب کودکان با مخاطبانی رابطه دارد که آماده دریافت محتوا هستند.
نویسندگان کتابهای کودک، در حقیقت مربیان نسل امروز و فردای کشور هستند چرا که تاثیرپذیری مخاطبان کودک از کتابهایی که حرفهای نوشته شده باشد و تصویرپردازی خوبی هم به همراه داشته باشد بالاست و این تاثیر در ذهن ناخودآگاه و خودآگاه تا همیشه میماند.
پیام کتابهای شما برای مخاطبانتان چیست؟
هرکدام موضوع خاص خودش را دارد. سعی کردم از موضوعات اجتماعی مناسب سنین کودکان استفاده کنم و در هر کتابم پیامی را بدون شعار به مخاطبانم منتقل کنم. در مجموعه کتاب «من خنگالو» در کنار پیام مثبتی که ارائه میشود، سعی کردم فضایی شاد و مفرح برای خوانندگان کتابم بیافرینم.
تا به حال به ترجمه کتابهایتان به زبانهای خارجی فکر کردید؟
تا به حال چنین موقعیتی برایم فراهم نشده است. پیش از این هم گفتهام در هر کشوری که کتابم چاپ شود کلیه عوایدی که برای من بابت نوشتن و حق کپیرایت در نظر گرفته شود را به نوانخانههای آن کشور اهدا کنند. این موضوع را در مراسمی که برایم در اداره اوقاف گرفتند اعلام کردم. فکر میکنم این حرکت علاوه بر جنبه انسانی بهترین پیامها را از مهربانی مردم ایرانی به همه جهان
ابلاغ میکند.
بخشی از کتاب کودک نوشتن و بخش مهمی از تهیه کتاب کودک، تصویرسازی آن است. در این بخش چه کسانی با شما همکاری داشتند؟
هر نشری تصویرگر خودش را دارد. خانمها سارا شهابی، رحیمزاده، آقایان جهفر بهروانراد، ایمان نصیریان و حامد غفاریان در این بخش با من همکاری کردهاند.
شما با بچهها مانوس هستید، تاثیر دنیا و تفکرات و خلق و خوی پدر و مادر را در کودکان چقدر میبینید؟
کودکان همانگونه رفتار میکنند که بزرگترهایشان به آنها تحمیل پیش چشم آنها رفتار کردهاند. اگر بزرگتری در خانه کتاب به دست بگیرد و بخواند دقیقا همین مساله و الگو برای کودک هم اتفاق میافتد. علاوه بر این تصویرها و ارزشهای ذهنی کودک را رسانههای پرطرفداری مثل صدا و سیما و فیلم و کارتون
شکل میدهد.
با توجه به اینکه به تازگی ازدواج کردهاید، برای آینده کاری خودتان چه برنامهریزی دارید؟
من کماکان مینویسم و آثارم را برای جشنوارههای میفرستم. همسرم از نوشتن من خیلی خوشحال است. فکر میکنم که نوشتن مثل هر شغل دیگر کاری جدی است. اگر تعادل را رعایت کنیم به همه چیز میرسیم.
درباره نشر کتابهایتان توضیح بدهید؟
فضای نشر کتاب در یک کلمه فاجعه است. در مشهد مطلقا ناشری که کتاب کودک با موضوع اجتماعی چاپ کند وجود ندارد. همه یا فلسفی و مذهبی چاپ میکنند و یا اجتماعی و البته آشپزی. آن هم با تیراژهای گریهآور. معمولا از کتابهایی که محورش «بخور و بخواب» باشد استقبال میشود. پدرم مجوز انتشاراتی دارند، اما متاسفانه آن قدر فضای نشر و سرمایه گذاری سنگین است که جرات نمیکنیم وارد این حوزه بشویم.
خودتان این روزها چه کتابی میخوانید؟
کتابهای سیلور استاین، صادق هدایت و مهدی آذریزدی.
حرف پایانی؟
دوست دارم مردم شادتر باشند.
گفتگوی سوم: مادر خانواده
لطفا معرفی کوتاهی از خودتان داشته باشید.
مژگان عابدینی هستم، خانهدار، با تحصیلات تا مقطع راهنمایی.
چگونه ممکن است خانمی که صرفا تا دوره راهنمایی تحصیل کرده دو کتاب نوشته باشد؟
همسرم تشویقم میکردند. وقتی دخترم ملیکا کوچک بود، هر شب برایش داستانی از خودم میگفتم. پدرشان که نویسنده هستند داستانهایم را میشنیدند و تشویق میکردند که همینها را کامل کنم و بنویسم. همچنین همسرم کار مطبوعاتی میکردند و من از طریق ایشان کمی هم این حوزه را تجربه کردم.
به ایشان پیشنهاد شده بود که در بخش دفاع مقدس بنویسند، من هم همراهی کردم و با آثار شهدا آشنا شدم. در آنها حجم زیادی از طنز و شادمانی دیدم. به نظرم شهدا رفتند تا کشورمان پویا و شاد باشد. بر این اساس بدون شعارزدگی با استفاده از آثار و خاطرات به جای مانده از این عزیزان، داستانهایی کوتاه مینویسم. نتیجه خوبی هم گرفتم. کتابی هم از این محور تهی کردیم و آماده چاپ است. با نگاه شادی آفرین اگر به سمت شهدا برویم، شهدای ما قهرمان ملی هستند.
تشویقهای شما چه تاثیری بر ادامه نویسندگی همسر و دخترتان داشته است.
من نویسندگی را کاری مهم و جدی میدانم و همیشه آنها را تشویق میکردم. (دختر میگوید: ویراستار اصلی همه کتابهایم مادرم بوده است. من و پدرم پس از نوشتن، داستان را به ایشان میدهیم تا بخوانند و دربارهاش با هم حرف میزنیم. مهمترین منتقد آثار من و پدرم، مادرم هستند.)
چه توصیهای برای خانمهای خانهداری دارید که دوست دارند در بخش فرهنگی فعال باشند؟
شبکههای مجازی و کانالهایی که مبداشان خارج از فرهنگ و اعتقادات اسلامی و ایرانی باشد، بلای زندگیها و خلاقیت هستند. ما بانوان خانهدار اگر از فضای مجازی و سریالهای مخرب فاصله بگیریم میتوانیم هم به کار خانه و خانواده برسیم و هم کارهای هنری داشت و مطالعه و ورزش و.
این روزها چه کتابی خواندید؟
برای بار چندم مشغول خواندن رمان بلند «شوهر آهو خانوم» نوشته محمدعلی افغانی هستم که هر بار میخوانم لذت میبرم.
گفتگوی چهارم: کوچکترین عضو خانواده گلی
آرمیتا ۶ ساله است و در حال و هوایی کودکانه زندگی میکند. میگوید که دوست دارد عکس پلنگ بکشد و از داییهایش عکس بگیرید و از روی عکسشان نقاشی کند. تا به حال در چند نمایشگاه گروهی نقاشی شرکت کرده و تقدیر شده است.
کتابهایی که بابا و خواهرت مینویسند و مخصوص کودکان است را برای شما میخوانند؟
بله. گاهی آنها و گاهی مادرم برایم میخوانند. قصههایشان را دوست دارم.
دوست داری در آینده چه کاره شوی؟
مجسمه ساز.
چرا مجسمه ساز؟
مجسمههایی از انسان و حیوانات با خمیر بازی میسازم. دوست دارم وقتی بزرگ شدم مجسمههای بزرگی بسازم. یک دوره کلاس گِلسازی هم رفتم.
(پدر خانواده در حاشیه این گفتگو میگوید که به همت حوزه هنری خراسان رضوی، نمایشگاهی از کارهای کودکان به هدایت خانم صدر، معلم نقاشی برگزار شده و نقاشیهای دخترم برای اکران در این نمایشگاه انتخاب شد و از جانب رئیس حوزه هنری، آقای رفایی از نقاشیهای دخترم تقدیر شد.)